مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
نكته ها:. در زمينه مساله آزمايش الهى بحث فراوان است , نخستين سؤالى كه به ذهن مى رسد اين است كه مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهايى مبهم وناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نـادانـى خـود بكاهيم ؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و بـرون هـمه كس وهمه چيز آگاه است , غيب آسمان و زمين را با علم بى پايانش مى داند, چرا امتحان مى كند؟ مگر چيزى بر او مخفى است . از آنـجا كه نظام حيات در جهان هستى نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تـكـامـل را مـى پـيـمـايند, همه مردم از انبيا گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومى مى بايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند.گـرچـه امـتحانات الهى متفاوت است , گاهى با وفور نعمت و كاميابيها و گاه به وسيله حوادث سـخـت و نـاگـوار, بعضى مشكل , بعضى آسان و قهرا نتايج آنها نيز باهم فرق دارد, اما به هر حال آزمايش براى همه هست . حـال كـه هـمـه انسانها در يك امتحان گسترده الهى شركت دارند, راه موفقيت در اين آزمايشها چيست ؟ در پاسخ بايد بگوييم :.نخستين و مهمترين گام براى پيروزى همان است كه در جمله كوتاه و پرمعنى وبشر الصابرين در آيـه فوق آمده است , اين جمله با صراحت مى گويد: رمزپيروزى در اين راه , صبر و پايدارى است و به همين دليل بشارت پيروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مى دهد.ديـگـر ايـن كـه توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش واين كه اين جهان گـذرگـاهى بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مى شود كه در جمله انا للّه وانا اليه راجعون (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا بازمى گرديم ) آمده است .آيـه 158ـ شـان نزول : در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده , چنين مى خوانيم كـه : در عـصر جاهليت مشركان در بالاى كوه ((صفا)) بتى نصب كرده بودند به نام ((اساف )) و بر كـوه ((مروه )) بت ديگر به نام ((نائله )) و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را بـه عـنـوان تبرك با دست خود مسح مى كردند, مسلمانان بخاطر اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند وفكر مى كردند در اين شرايط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست , آيه نازل شد وبه آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها راآلوده كرده اند دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند. اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گرددـ. اين آيه با توجه به شرايط خاص روانى كه در شان نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مى دهد كه : ((صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خداست )) (ان الصفاوالمروة من شعئر اللّه ).و از اين مقدمه چنين نتيجه گيرى مى كند: ((كسى كه حج خانه خدا يا عمره رابجا آورد گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند)) (فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطوف بهما).هرگز نبايد اعمال بى رويه مشركان كه اين شعائر الهى را با بتها آلوده كرده بودند از اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد.و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاكر و عليم است )) (ومن تطوع خيرا فان اللّه شاكر عليم ).در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكرمى كند, و از نيتهاى آنها به خوبى آگاه است , مى داند چه كسانى به بتها علاقه مندندو چه كسانى از آن بيزار. ((صـفـا)) و ((مروه )) نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجدالحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجرالاسود و مقام حضرت ابراهيم قرار دارد, مى باشد.و در لغت , صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است .((شـعـائراللّه )) علامتهايى است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و خاطره اى ازخاطرات مقدس را در نظرها تجديد مى كند. با اين كه ابراهيم (ع ) به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت از خدادرخواست اولاد نمود, در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى را((اسماعيل )) گذارد.هـمـسـر اول او ((سـازه )) نـتوانست تحمل كند كه ابراهيم از غير او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهيم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بى آب و علف بود ببرد و سكنى دهد.ابـراهـيـم فـرمـان خـدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه برد, همين كه خواست تنها از آنجا بـرگـردد هـمسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار در اين بيابان بى آب و گياه چه كند؟.اشكهاى سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار آميخته مى شد قلب ابراهيم راتكان داد, دست به دعا برداشت و گفت : ((خداوندا! من بخاطر فرمان تو, همسر وكودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مى گذارم , تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد)) اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقى عميق وداع گفت .طولى نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد,بى تابى كودك شيرخوار و نـگـاهـهـاى تضرع آميز او, مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى بـه دسـت آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست , نخست به كنار كوه ((صفا)) آمد, اثرى از آب در آنجا نديد, برق سرابى ازطرف كوه ((مروه )) نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنـجـا نيزخبرى از آب نبود, از آنجا همين برق را بر كوه ((صفا)) ديد و به سوى آن بازگشت وهـفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد, در آخرين لحظات كه طفل شيرخوار شايد آخريق دقايق عمرش را طى مى كرد از نزديك پاى او ـبا نهايت تعجب ـ چشمه زمزم جوشيدن گرفت ! مادر و كودك از آن نوشيدند و ازمرگ حتمى نجات يافتند.كـوه صـفـا و مروه به ما درسى مى دهد كه : براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آيين او همه حتى كودك شيرخوار بايد تا پاى جان بايستند.سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نوميديها بسى اميدهاست .سعى صفا و مروه به ما مى گويد: قدر اين آيين و مركز توحيد را بدانيد,افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شماحفظ كردند.به همين دليل خداوند بر هر فردى از زائران خانه اش واجب كرده با لباس ووضع مخصوص و عارى از هرگونه امتياز و تشخص هفت مرتبه براى تجديد آن خاطره ها بين اين دو كوه را بپيمايد.كـسـانـى كـه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارندو ممكن نبود در خـيـابـانـهـا بـه سـرعـت راه بـروند در آنجا بايد بخاطر امتثال فرمان خداگاهى آهسته و زمانى ((هروله كنان )) با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد,اينجا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است !. گـرچـه روى سخن در اين آيه طبق شان نزول , به علماى يهود است , ولى اين معنى مفهوم آيه را كه يك حكم كلى در باره كتمان كنندگان حق بيان مى كند محدودنخواهد كرد.آيـه شـريفه , اين افراد را با شديدترين لحنى مورد سرزنش قرار داده مى گويد:((كسانى كه دلايل روشـن و وسـائل هـدايـت را كه نازل كرده ايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب آسمانى , كتمان مـى كـنـنـد خـدا آنـهـا را لـعنت مى كند (نه فقط خدا) بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند)) (ان الذين يكتمون م انـزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم اللّه ويلعنهم اللا عنون ).در حـقـيـقـت ((كـتمان حق )) عملى است كه خشم همه طرفداران حق را برمى انگيزد و مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانه هاى نبوت نيست , بلكه اخفاى هر چيزى كه مردم را مى تواند به واقـعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است , حتى گاهى سكوت در جايى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد,مصداق كتمان حق مى شود.(آيـه 160)ـ و از آنجا كه قرآن به عنوان يك كتاب هدايت هيچ گاه روزنه اميدو راه بازگشت را به روى مـردم نمى بندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند ازرحمت خدا مايوس نمى كند, در اين آيه راه نجات و جبران در برابر اين گناه بزرگ راچنين بيان مى كند: ((مگر آنها كه توبه كنند و به سـوى خـدا بـاز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآيند, و حقايقى را كه پنهان كرده بـودنـد بـراى مـردم آشكارسازند من اين گونه افراد را مى بخشم و رحمت خود را كه از آنها قطع كـرده بـودم تـجـديـد مـى كنم , چرا كه من بازگشت كننده و مهربانم )) (الا الذين تابوا واصلحوا وبينوافاولئك اتوب عليهم وانـا التواب الرحيم ).جـالـب اين كه نمى گويد شما توبه كنيد تا توبه شما را پذيرا شوم , مى گويد:((شما بازگرديد من نـيـز باز مى گردم )) و اين دلالت بر نهايت محبت و كمال مهربانى پروردگار نسبت به توبه كاران مى كند. در احـاديث اسلامى نيز شديدترين حملات متوجه دانشمندان كتمان كننده حقايق شده , از جمله پـيامبراسلام (ص ) مى فرمايد: ((هرگاه از دانشمندى چيزى را كه مى داند سؤال كنند و او كتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مى زنند))!.در حديث ديگرى مى خوانيم كه از اميرمؤمنان على (ع ) پرسيدند: ((بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون كيست ؟)).امام در پاسخ فرمود: ((آنها دانشمندان فاسدند كه باطل را اظهار و حق راكتمان مى كنند و همانها هـسـتند كه خداوند بزرگ در باره آنها فرموده : لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود))!.(آيه 161). در آيات گذشته , نتيجه كتمان حق را ديديم , اين آيه و آيه بعد در تكميل آن اشاره به افراد كافرى مى كند كه به اجابت و كتمان و كفر و تكذيب حق تا هنگام مرگ ادامه مى دهند, نخست مى گويد: ((كـسـانـى كـه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند,لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود)) (ان الذين كفروا وماتوا وهم كفار اولئك عليهم لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين ). جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى !. از آنـجا كه در آيه قبل سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد اين آيه شريفه درواقع دليلى است بر همين مساله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا ((نظم و انسجام )) دليل بروجود علم و دانش است , و همه جا ((هماهنگى )) دليل بر وحدت و يگانگى است .روى ايـن اصل , ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو,و هماهنگى و وحدت عـمـل اين دستگاههاى منظم از سوى ديگر, متوجه مبد علم و قدرت يگانه و يكتايى مى شويم كه اين همه آوازه ها از اوست .در ايـن آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت ونشانه اى از آن مبد بزرگ است اشاره شده :. بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود!. در ايـن آيـه روى سخن متوجه كسانى است كه از دلايل وجود خدا چشم پوشيده و در راه شرك و بـت پـرستى و تعدد خدايان گام نهاده اند, سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند, عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است . درآيـات گـذشـتـه نـكوهش شديدى از شرك وبت پرستى شده بود, يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگذار بداند, آيه شريفه اين عمل را يك كارشيطانى معرفى كرده , مى فرمايد: ((اى مـردم از آنچه در زمين است حلال وپاكيزه بخوريد)) (ي ايـها الناس كلوا مما فى الا رض حلالا طيبا).((و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد, كه او دشمن آشكار شما است )) (ولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ).(آيـه 169)ـ ايـن آيـه دلـيل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جزبدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده , مى گويد: ((او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مى دهد)) (انما يامركم بالسؤ والفحش).((فـحـشا)) به معنى هركارى است كه از حد اعتدال خارج گردد وصورت ((فاحش ))به خود بگيرد, بنابراين شامل تمامى منكرات و قبايح واضح و آشكار مى گردد. جمله ((خطوات الشيطان )) (گامهاى شيطان ) گويا اشاره به يك مساله دقيق تربيتى دارد, و آن اين كه انحرافها و تبهكاريها غالبا بطور تدريج در انسان نفوذمى كند, وسوسه هاى شيطان معمولا, انـسـان را قـدم به قدم و تدريجا در پشت سرخود به سوى پرتگاه مى كشاند, اين موضوع منحصر به شيطان اصلى نيست , بلكه تمام دستگاههاى شيطانى و آلوده براى پياده كردن نقشه هاى شوم خود از هـمـيـن روش ((خـطوات )) (گام به گام ) استفاده مى كنند, لذا قرآن مى گويد: از همان گام اول بايد به هوش بود و با شيطان همراه نشد!.(آيه 170). نظرات شما عزیزان: |
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |